Quantcast
Channel: دانشگاه شهید بهشتی: اخبار
Viewing all articles
Browse latest Browse all 193770

گزارش نشست تخصصی گروه فلسفه با عنوان «نسبت تجربه و فهم در آراء گادامر و دیلتای»

$
0
0
متن خبر:
 

بسمه تعالی

 

این نشست در روز دوشنبه مورخ 17/09/1393 با حضور دکتر صانعی دره‏بیدی و دکتر واعظی و جمع کثیری از دانشجویان گروه فلسفه در سالن ناصرخسرو دانشکده ادبیات و علوم انسانی برگزار شد.
 
در نیمه اول نشست دکتر واعظی به تبین نسبت تجربه و فهم از دیدگاه دیلتای پرداخت. ایشان با اشاره به مفهوم «جهان زیسته ـ lived word» (تجربه زندگی ـ تاریخ که شامل گذشته، حال و آینده می‏شود) گفت: تجربه‏های جدید آدمی با توجه به جهان زیسته معنادار می‏شوند به این ترتیب که می‏توان گفت فهم حال در افق گذشته و آینده صورت می‏گیرد. دکتر واعظی اضافه کرد: فهم تجربیات نیز درزندان زمان صورت می‏گیرد. ایشان موضوع فهم تجربه را از یک طرف قابل بررسی در سطوح فردی، گروهی و نیز فرهنگی دانست و از دیگر سو موضوع فهم تجربه «خود» در مقابل «دیگری» را نیز مدنظر قرار داد. او با اشاره به سه اصطلاح باز تولید (reproduction)، بازسازی (reconstruction) و همدلی (sympathy) گفت: از آنجا که بسیاری از ابعاد تجربی حیات انسانی برای نوع بشر یکسان است، افراد و گروه‏ها می‏توانند به بازتولید و بازسازی تجربه دیگری بپردازند. وی افزود: دیلتای که متأثر از آموزه‏های شلایر ماخر است بر آن است که هر فرهنگ روحی دارد که با کمک آن می‏توان به تجربیات فرهنگ دست‏یافت.
 
دکتر واعظی اضافه کرد: تجربه‏های درونی ما از طریق بیان به منصه ظهور می‏رسد و اگر بیان نبود حوزه تجربه‏های درونی دست‏نایافتنی بود. دسترسی به تجربه‏های درونی «دیگری» نیز از طریق همین بیان مسیر و ممکن است. در این بخش از سخن، سخنران به مثلث بیان اظهار   (expression/utterance)، تجربه (experience) و فهم (understanding) اشاره کرد.
 
دکتر واعظی دانشیار گروه فلسفه پس به شرح نسبت تجربه و فهم در آراء گادامر پرداخت. او با اشاره به اصطلاح «ارفاگونگ» گادامر گفت: گادامر تجربه را به دو قسم تکرارپذیر (قابل بررسی در حوزه علوم تجربی) و تجربه تجربه‏ناپذیر / تجربه تاریخی قابل تقسیم‏بندی می‏داند که موجب بازنگری در باورهای ما می‏شود. واعظی معتقد است که گادامر در این نظر از هگل پیروی می‏کند. گادامر تجربه را از جنس منفی می‏داند و این همان جهل سقراط است؛ او فرد مجرب را کسی می‏داند که همواره امکان اصلاح و تفسیر مجدد باورهایش را برای خود باز می‏گذارد و امکان واژگونی در آگاهی‏هایشان وجود دارد. سخنران اضافه کرد که تفسیر فهم قبل از هایدگر «فهم معرفت‏شناختی» (knowing what) بود و متعاقب مفهوم فهم نظری بود که فهم عملی (knowing how) پیشنهاد و تعریف شد. او اضافه کرد: گادامر ضمن پذیرش این دو مفهوم، فهم را به معنی «تفاهم با دیگری» (agreement) به رسمیت می‏شناسد و راه رسیدن به فهم را در«گفتگو» می‏داند.
 
دکتر واعظی در این بخش نقبی به آراء دیلتای در این خصوص می‏زند و با نگاهی مقاسیه‏ای می‏افزاید: از نظر دیلتای فرد در هنگام مواجهه با متن به دنبال فهم قصد مؤلف نیست بلکه به دنبال حقیقت است. در واقع آنچه حاصل می‏شود تفاهم است. اینجاست که فهم با تجربه پیوند می‏خورد و فضیلت گشودنی یا پرورش به منصه ظهور می‏رسد. به این ترتیب، محصول فرایند ارتباط بین فهم و تجربه از نظر کانت معرفت پدیداری، از نظر دیلتای معرفت مقصود دیگری در حوزه جهان زیسته و از نظر گادامر فضیلت گشودنی یا پرورش است. پرورش از نظر گادامر فراهم آمدن امکان جور دیگر دیدن یک مسله و موضوع است.
 
 در این بخش از نسشت دکتر صانعی‏دره‏بیدی به شرح و بررسی ماهیت آگاهی و شناخت در علوم انسانی پرداخت. او با اشاره به اینکه دیلتای واضع لفظ علوم انسانی است تفاوت‏های ساختار معرفت در گزاره‏های مختلف را مورد توجه قرار داد و گفت: ساختار معرفت دو «گزاره علت‏ گرانی تولید کم است» و «علت ایجاد آب سرماست» با یکدیگر متفاوتند و افزود: مجموعه پدیده‏هایی که به نوعی به اراده انسان مربوط می‏شوند به علوم انسانی مربوطند و آنها که خارج از اراده انسان هستند در زمره سایر علوم. وی افزود: ارسطو اول کسی بود که متوجه این تمایز شد و در دفتر اول کتاب تحلیل دوم در فصول 29 تا 31 مفصلاً درباره شرایط علمی بودن یا علمی نبودن گزاره «الف، ب است» سخن می‏گوید. دکتر صانعی‏دره‏بیدی گفت خواجه نصیرالدین طوسی شرط علمی بودن یک قضیه را این می‏داند که رابطه موضوع و محمول طوری باشد که یکی بدون دیگری وجود نداشته باشد؛ به بیان دیگر تفکیک موضوع از محمول ممکن نباشد. ارسطو نیز شأن علمی اخلاق را به پرسش می‏کشد و می‏گوید فضیلت اخلاقی، بصیرت است و نه علم. او معتقد است که موضوع علم جوهر است در حالی که رفتارها اعراض‏اند و نه جوهر. سقراط و افلاطون رذایل اخلاقی را از جنس جهل می‏دانند و فضایل را از جنس علم. متکلمین برآنند که کتاب مقدس براساس حکم خدا فضیلت ورذیلت را تعیین می‏کند. دکارت و بیکن با پیروی از ارسطو موضوع سنجش در اخلاق را مطرح کردند. مال برانش و جان لاک مجدداً به موضوع شأن علمی اخلاق پرداختند. آنها حقایق قضایا را به دو دسته ضروری و امکانی تقسیم کردند؛ قضایای ضروری مثل قضایای ریاضیات و علوم طبیعی که محمول و موضوع در آنها قابل تفکیک نیستند و قضایای امکانی اجتماعیات و سیاست و علوم انسانی هستند. درعلوم انسانی قضیه ضروریه نداریم. یعنی این امکان وجود دارد که تولید زیاد شود اما گرانی هم وجود داشته باشد، چون عوامل بسیاری در آن دخیل هستند. دکتر صانعی‏دره‏بیدی علم را حکم درباره سازگاری بین موضوع و محمول دانست و به یکی از انواع سازگاری اشاره کرد: سازگاری معیت (همبودی). وی افزود همه قواعد علوم طبیعی حکم به سازگاری و ناسازگاری است، اما در علوم انسانی موضوع چیز دیگری است. معرفت این حوزه از علوم از نوع معیت نیست. آگوست کنت که واضع لفظ   (sociology) است مدعی شد که اصولاً ما یک دیسییلین  علمی بیشتر نداریم. او منطق علوم طبیعی و علوم انسانی را یکی می‏دانست. دکتر صانعی‏دره‏بیدی گفت: دیلتای 20 جلد قطور اصطلاح نامه حوزه علوم انسانی دارد. او ترجمه آثار دیلتای از آلمانی به انگلیسی را دشوار دانست و اظهار داشت ترجمه دقیق لفظ آلمانی که امروز ما آن را به «علوم انسانی» ترجمه کرده‏ایم، «علوم روحی» است. البته دیلتای گاهی از الفاظ علوم تاریخی و علوم فرهنگی هم استفاده می‏کند. او عمده‏ترین تفاوت‏های علوم انسانی و علوم طبیعی را به شرح زیر بر می‏شمارد: اولی قائم به اراده انسان است، زمانمند است، متضمن نوآوری است و تکرارناپذیر و متصل به رخدادهای فرهنگی است، دومی مستقل از اراده انسان است، ضروری و مکانیکی است.  دکتر صانعی با اشاره به سخن تولگو که سازمان اجتماعی انسان در طول تاریخ متکامل‏تر می‏شود به 10 مرحله تکاملی تاریخ از دیده‏گاه کندرسه اشاره می‏کرد و سه جنبه تکاملی متمایز را از یکدیگر تشخیص داد: 1 ـ غنی‏تر شدن تجربه‏ها و اندیشه‏ها 2 ـ پیروزی عقل بر غیرعقل 3 ـ رشد صعنت و قدرت علمی. وی جمع‏بندی این مباحث را در فلسفه کانت می‏بیند. صانعی‏دره‏بیدی سپس به تشریح نظرگاه دیلتای درباره طبقه‏بندی علوم به شرح زیر پرداخت:
دیلتای با تأیید رأی و نظر ارسطو و مال برانش، تشخیص غیریت را مهم می‏داند. او معتقد است که در علوم طبیعی کار عالِم تبیین و توصیف است به طوری که نمی‏توان مثلاً از فیزیکدان پرسید نور چرا این‏گونه عمل می‏کند که عمل می‏کند؟ و این در حالیست که در علوم انسانی کار صرفاً به تبیین و توصیف محدود نمی‏شود، متخصص علوم انسانی باید به چراهای وضعیت‏های موجود فکر کند و برای آنها پاسخ تهیه کند و به همین دلیل صدور احکام کلی در علوم انسانی چندان آسان نیست. به این ترتیب، دیلتای ساختار فهم را هرمنوتیک می‏داند و فرهنگ را پشتوانه فهم. او با اینکه ذات معرفت را تجربه می‏داند معنای وسیع‏تری از تجربه نسبت به درک در نظر دارد. دو گفتمان غالب عصر دیلتای بحث پوزیتیوسیم و تاریخی‏گری بوده است و شاید به همین دلیل دیلتای دچار یک پارادوکس می‏شود. اما به هر روی پروژه دیلتای معطوف به قضایای کلی نیست و به بحث حیات و زندگی متوجه است. در پایان این نشست دانشجویان به طرح پرسش‏های خود پرداختند و بحث و گفتگو صورت گرفت.

 

گروه خبری: پژوهشی و فناوری
تاریخ ثبت خبر: 1393/10/03
کلیدواژه: گزارش نشست تخصصی گروه فلسفه با عنوان «نسبت تجربه و فهم در آراء گادامر و دیلتای»
تاریخ انقضای خبر: 1393/10/10
ویژه: بلی
گروه منبع: دانشکده ها
تعداد مشاهده: 811

Viewing all articles
Browse latest Browse all 193770

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>